حجاب، سیاست و روندهای پیش‌رو در جامعه ايران

 تغییرات پوشش در جامعه ایرانی از ابتدای دهه 70 با ضرب‌آهنگ نه‌ چندان سریع، اما به صورت محسوس در حال فاصله گرفتن از الگوی رایج و مسلط از حجاب شرعی(چادر) است و ماهیت این تغییرات نیز کاملا فرهنگی-اجتماعی و فاقد سویه‌های سیاسیِ جدی است. بستر اصلی تحولات پوشش بانوان از دهه 70 تاکنون، تغییر در الگوی مواجهه حکمرانی ما با «زنان» است. نظام حکمرانی کشور پس از جنگ شاهد چرخشی در رویکردها و ادبیات مدیریتی خود به سمت الگوهای توسعه‌محور بود. محوریت برنامه‌های توسعه در کشور از ابتدای دهه 70 گواه این چرخش مدیریتی است. چنین چرخشی از سوی جامعه ما در آن دوران نیز کاملا پذیرفته شده و قابل همراهی بود. برای یک کشور جنگ‌زده چه چیزی بهتر از «سازندگی»؟

می‌دانیم که نیروی انسانی نبض توسعه است. توسعه و نوسازی در کشور بدون داشتن ظرفیت‌های انسانی متخصص و کارآمد در عرصه‌های مختلف امکان تحقق ندارد. لذا حرکت سریع و پرشتاب به سمت توسعه نیازمند آموزش و به‌کارگیری گسترده نیروی انسانی در زمینه‌های مختلف است. در اینجا تنها چیزی که هیچ موضوعیتی ندارد، جنسیت افراد است! توسعه یک الگوی مواجهه با نیروی انسانی بیشتر نمی‌شناسد که آن هم کاملا کورجنس است. کشور برای حرکت در مسیر توسعه نیاز به مهندس، پزشک، مدیر، حسابدار، تکنسین و کارمند و… دارد و چه فرقی می‌کند که زنان حسابدار و کارمند و مهندس باشند یا مردان؟ مهم آموزش و تخصص است که در مدرسه و دانشگاه آنها را با یک الگوی واحد آموزش می‌دهیم.

ما به پیروی از مدرنیته، یک الگوی مشارکت اجتماعی برای افراد سراغ داشتیم و آن را ابتدا برای مردان پیاده کردیم. بعدها فهمیدیم که به نیروی انسانی بیشتری نیاز داریم ولذا به فکر استفاده از جمعیت زنان افتادیم و آمدیم در اسناد بالادستی کشور نوشتیم «زنان نیمی از ظرفیت جامعه هستند و باید آنها را در مسیر توسعه کشور به کار بگیریم!» اما الگوی به کارگیری همانی بود که برای مردان اجرا کردیم. خروجی چه شد؟ ما با انبوهی از مردانِ محجبه در کشور مواجه شدیم که رفته رفته نسبت به استانداردهای دوگانه میان زن و مرد معترض و مردد شدند. تردید و اعتراض‌شان هم کاملا به‌جا و طبیعی بود. زیرا معنی ندارد وقتی شما از زنان انتظار دارید در جامعه حضوری کاملا مردانه داشته و دوشادوش آنها در اداره و بازار و خیابان فعالیت اجتماعی کنند، ارزش‌ها و انتظارات جنسیتی متفاوتی را نیز اعمال کنید! شما حق ندارید به مردان فعال در اجتماع جواز پوشیدن تی‌شرت در دمای 40 درجه تابستان بدهید اما از زنان فعال در اجتماع انتظار پوشیدن چادر و رعایت حجاب داشته باشید! چون اساسا حجاب برای ساختِ هویتی و کنشی مرد طراحی نشده است!

ما ظرفیت زنان را به درستی در مناسبات جامعه درگیر نکردیم و از آنها به عنوان ظرفیتِ جایگزین مردان بهره گرفتیم. غافل از اینکه زنان نیمی از ظرفیت جامعه نیستند بلکه زنانگی نیمی از ظرفیت جامعه است. لذا باید الگوی مشارکت اجتماعی زن و مرد با یکدیگر متفاوت باشد تا انتظارات جنسیتی معنی دار باشند. این موضوع نه فقط درباره حجاب بلکه درباره سایر ارزش‌های ناظر به جنس نیز همینگونه است. مثال دیگرش فرزندآوری و انتظار ایفای همزمان نقش‌های مادری، همسری و خانه‌داری از زنی است که فوق لیسانس و دکتری گرفته برای اینکه به نحو برابر با مردان از فرصت‌های اجتماعی و شغلی در جامعه بهره ببرد. بگذریم!

حجاب در جامعه‌ای با مختصات فرهنگی اقتصادی پیچیده مانند ایران یک پارادوکس بزرگ است و مادامی که این پارادوکس میان انتظارات و بسترها رفع نشود ماجرای حجاب در ایران حل و فصل نخواهد شد. لذا مهمترین راهکاری که درباره حل ریشه‌ای و اساسی مساله حجاب(و حتی مسائل دیگری چون طلاق، جمعیت و…) وجود دارد، بازنگری در الگوی مواجهه حکمرانی ما با زن است.

با همه این صحبت‌ها، به هرحال تا اینجا حجاب در قلمرو امر فرهنگی قابل تعریف است.

✍🏻دكتر ابوالفضل اقبالى

برای داشتن تصویر درست از آینده وضعیت حجاب در کشور، باید نگاهی به روند تحولات آن از گذشته تاکنون انداخت۔

 تغییرات پوشش در جامعه ایرانی از ابتدای دهه 70 با ضرب‌آهنگ نه‌ چندان سریع، اما به صورت محسوس در حال فاصله گرفتن از الگوی رایج و مسلط از حجاب شرعی(چادر) است و ماهیت این تغییرات نیز کاملا فرهنگی-اجتماعی و فاقد سویه‌های سیاسیِ جدی است. بستر اصلی تحولات پوشش بانوان از دهه 70 تاکنون، تغییر در الگوی مواجهه حکمرانی ما با «زنان» است. نظام حکمرانی کشور پس از جنگ شاهد چرخشی در رویکردها و ادبیات مدیریتی خود به سمت الگوهای توسعه‌محور بود. محوریت برنامه‌های توسعه در کشور از ابتدای دهه 70 گواه این چرخش مدیریتی است. چنین چرخشی از سوی جامعه ما در آن دوران نیز کاملا پذیرفته شده و قابل همراهی بود. برای یک کشور جنگ‌زده چه چیزی بهتر از «سازندگی»؟

می‌دانیم که نیروی انسانی نبض توسعه است. توسعه و نوسازی در کشور بدون داشتن ظرفیت‌های انسانی متخصص و کارآمد در عرصه‌های مختلف امکان تحقق ندارد. لذا حرکت سریع و پرشتاب به سمت توسعه نیازمند آموزش و به‌کارگیری گسترده نیروی انسانی در زمینه‌های مختلف است. در اینجا تنها چیزی که هیچ موضوعیتی ندارد، جنسیت افراد است! توسعه یک الگوی مواجهه با نیروی انسانی بیشتر نمی‌شناسد که آن هم کاملا کورجنس است. کشور برای حرکت در مسیر توسعه نیاز به مهندس، پزشک، مدیر، حسابدار، تکنسین و کارمند و… دارد و چه فرقی می‌کند که زنان حسابدار و کارمند و مهندس باشند یا مردان؟ مهم آموزش و تخصص است که در مدرسه و دانشگاه آنها را با یک الگوی واحد آموزش می‌دهیم.

ما به پیروی از مدرنیته، یک الگوی مشارکت اجتماعی برای افراد سراغ داشتیم و آن را ابتدا برای مردان پیاده کردیم. بعدها فهمیدیم که به نیروی انسانی بیشتری نیاز داریم ولذا به فکر استفاده از جمعیت زنان افتادیم و آمدیم در اسناد بالادستی کشور نوشتیم «زنان نیمی از ظرفیت جامعه هستند و باید آنها را در مسیر توسعه کشور به کار بگیریم!» اما الگوی به کارگیری همانی بود که برای مردان اجرا کردیم. خروجی چه شد؟ ما با انبوهی از مردانِ محجبه در کشور مواجه شدیم که رفته رفته نسبت به استانداردهای دوگانه میان زن و مرد معترض و مردد شدند. تردید و اعتراض‌شان هم کاملا به‌جا و طبیعی بود. زیرا معنی ندارد وقتی شما از زنان انتظار دارید در جامعه حضوری کاملا مردانه داشته و دوشادوش آنها در اداره و بازار و خیابان فعالیت اجتماعی کنند، ارزش‌ها و انتظارات جنسیتی متفاوتی را نیز اعمال کنید! شما حق ندارید به مردان فعال در اجتماع جواز پوشیدن تی‌شرت در دمای 40 درجه تابستان بدهید اما از زنان فعال در اجتماع انتظار پوشیدن چادر و رعایت حجاب داشته باشید! چون اساسا حجاب برای ساختِ هویتی و کنشی مرد طراحی نشده است!

ما ظرفیت زنان را به درستی در مناسبات جامعه درگیر نکردیم و از آنها به عنوان ظرفیتِ جایگزین مردان بهره گرفتیم. غافل از اینکه زنان نیمی از ظرفیت جامعه نیستند بلکه زنانگی نیمی از ظرفیت جامعه است. لذا باید الگوی مشارکت اجتماعی زن و مرد با یکدیگر متفاوت باشد تا انتظارات جنسیتی معنی دار باشند. این موضوع نه فقط درباره حجاب بلکه درباره سایر ارزش‌های ناظر به جنس نیز همینگونه است. مثال دیگرش فرزندآوری و انتظار ایفای همزمان نقش‌های مادری، همسری و خانه‌داری از زنی است که فوق لیسانس و دکتری گرفته برای اینکه به نحو برابر با مردان از فرصت‌های اجتماعی و شغلی در جامعه بهره ببرد. بگذریم!

حجاب در جامعه‌ای با مختصات فرهنگی اقتصادی پیچیده مانند ایران یک پارادوکس بزرگ است و مادامی که این پارادوکس میان انتظارات و بسترها رفع نشود ماجرای حجاب در ایران حل و فصل نخواهد شد. لذا مهمترین راهکاری که درباره حل ریشه‌ای و اساسی مساله حجاب(و حتی مسائل دیگری چون طلاق، جمعیت و…) وجود دارد، بازنگری در الگوی مواجهه حکمرانی ما با زن است.

با همه این صحبت‌ها، به هرحال تا اینجا حجاب در قلمرو امر فرهنگی قابل تعریف است.

✍🏻دكتر ابوالفضل اقبالى

Svg Vector Icons : http://www.onlinewebfonts.com/icon
سرویس خبر
Svg Vector Icons : http://www.onlinewebfonts.com/icon
سرویس هنری
Svg Vector Icons : http://www.onlinewebfonts.com/icon
سرویس اندیشه